نوشته‌های اسلام‌گرایان گذشته و نظرات و پست‌های آنان در شبکه‌های اجتماعی در خصوص رابطه‌ی پیچیده‌ای که جماعت‌ها و حرکت و سازمان‌های اسلامی را به هم نزدیک می‌کند بسیار تأمل‌برانگیز است و طبیعتاً این حالت مربوط به زمانی است که به دلایل سیاسی یا ایدئولوژیک یا شخصی از سازمان یا جماعت جدا شده‌اند.

به لحاظ نظری فرض بر این است که نوشته‌ها و توضیحات این گروه منبع مهمی برای کسانی است که به بحث و بررسی پدیده‌ی حرکات اسلامی و رابطه‌ی پیچیده‌ی آنها با جامعه و سیاست و حوزه‌ی عمومی مشغولند به ویژه اگر در سطح رهبری بوده‌اند و در امر تصمیم‌گیری برای جماعت‌ها و سازمان‌ها نقش داشته‌اند. اما در بسیاری از اوقات مسائل شخصی و موضوعی و خاص و عام را با هم قاطی می‌کنند در نتیجه کار تحلیلگر در فهم و پیاده‌سازی این آثار و درک رخدادهای داخل سازمان‌ها و جماعت‌ها دشوار می‌شود. این امر به تأمل و فهم بیشتر بستر این نوشته‌ها و تأثیر آن بر افراد و جماعت‌ها نیاز دارد. 

در بسیاری از نوشته‌های اسلام‌گرایان پیشین چیزی که باعث تأمل و احیانا حیرت است کلمات تحریک‌آمیز و زبان حمله و احیاناً  تنفّری است که این جدا شدگان یه با تعبیر برخی «توبه‌کاران» نسبت به جماعت‌ها و سازمان‌هایی که پیشتر عضو آن بوده‌اند به کار می‌برند. گویی به این وسیله می‌خواهند از گذشته‌ی خود تبرّی جویند. بسیاری اوقات این کار به حقایق و تجارب تاریخی که عملاً در داخل سازمان‌ها داشته‌اند لطمه می‌زند. 

غالباً این دسته از افراد نسبت به نقش خود در داخل سازمان و جماعت مبالغه می‌کنند؛ ادّعاهای اسلام‌گرایان پیشین مانند «مختار نوح» و «ثروت خرباوی» از نمونه‌های بارز آن است. واقعیت این است که وقتی در دهه‌ی نود قرن گذشته از جماعت اخوان المسلمین جدا شدند بر عکس ادّعای خود نقش رهبری کلان را نه در مکتب ارشاد و نه در شورای جماعت را بر عهده نداشتند و هیچ یک از آنها نقشی در تدوین چشم‌انداز جماعت و تصمیم‌گیری نداشتند. نفرت و دشمنی آنان با جماعت اخوان به حدی رسید که علناً  دیگران را بر ضدّ اعضای آنان تحریک کردند و به ویژه پس از کودتای ٣ ژوئن ٢٠١٣ خواستار انحلال جماعت و تحت پیگرد قرار دادن اعضای آنان بودند. 

با مطالعه‌ی اظهارات و نوشته‌های این دو نفر به ویژه خرباوی در خصوص جماعت، به راحتی می‌توان به حجم مبالغه و دروغ درباره‌ی نقش آنان در داخل سازمان و جماعت پی برد. تنها در اواخر دهه‌ی هشتاد تا نیمه‌ی دهه‌ی نود عضو انجمن وکلای مصر بوده‌اند و بعدا از آن جدا شدند. به خاطر سردرگمی شخصی و موضوعی چیزی که درباره‌ی جماعت می‌گویند به هیچ وجه قابل اعتماد نیست افزون بر این شهرت‌طلبی و دستاوردهای مادی و سیاسی در خصومت‌ورزی آنان با جماعت بی‌تأثیر نیست. 

گاهی نیز برخی از جدا شدگان می‌خواهند به نوعی از جماعت‌شان انتقام بگیرند؛ علّت آن یا انزوای سازمانی است یا این‌که از سوی رهبران جماعت مورد بی‌عدالتی شخصی قرار گرفته‌اند. دکتر محمد حبیب نائب اوّل پیشین مرشد عام اخوان از این دست افراد است که پس از انقلاب ژانویه از جماعت استعفا داد. او پس از آن‌که از دستیابی به مقام مرشد عام جماعت ناکام ماند عضویت خود را به حالت تعیلق درآورد و سپس رسماً از جماعت خارج شد. مقالات او به ویژه پس از کودتا از حجم حمله و تحریک و «اصلاح سیاسی» او بر ضدّ جماعت بسیار شگفت‌انگیز است. جماعتی که پیشتر در منصب رهبری آن قرار داشت و پیش از آن که بر اثر موازنه‌ی قوا در داخل جماعت برکنار شود جزء ارکان رهبری بود.

کسی که  مجموعه «خاطرات محمد حبیب» را که چند سال پیش در دار الشروق منتشر می‌خواند، به خوبی متوجّه می‌شود این مرد به خاطر ارتباط با جماعت به ویژه در روزهای پایانی چقدر رنج کشیده است. 

مسأله زمانی بغرنج‌تر می‌شود که اسلام‌گرایان جدا شده یا توبه‌کار در دام سیاست دشمنان پیشین به ویژه رژیم‌های خودکامه می‌افتند و از آنان به عنوان نوک پیکان مبارزه با جماعت‌ها و همکاران و دوستان پیشین خود استفاده می‌شود. این مسأله بارها تکرار شده است و کسانی که به آنها اشاره شد و دیگران رخ به راحتی به دام حکومت‌ها افتاده‌اند. به عنوان مثل رژیم سیسی موفق شد نوح و خرباوی و پس از او هلباوی، سامح یوسف، عبد الجلیل شرنوبی، احمد بان و غیره را در راستای شیطنت و تحریک بر ضد جماعت به کار گیرد. هم‌پیمانان منطقه‌ای سیسی به ویژه امارت ابوظبی هم به لحاظ رسانه‌ای و پژوهشی از آنان استقبال کردند و به عنوان کارشناس و متخصص در امور جماعت‌های اسلامی از آنان دعوت کردند بدون این که چیزی از ارتباط پیشین خود با جماعت ذکر کنند.

این مسأله منحصر به اسلام‌گرایان منطقه نیست؛ برخی از اسلام‌گرایان غربی هم از سازمان‌ها و جماعت‌های مختلف خواه میانه‌رو یا جهادی جدا شده‌اند و خود را به عنوان کارشناس امور این جماعت‌ها معرفی کرده‌اند و کتاب‌ها و مقالاتی در مهم‌ترین روزنامه‌ها و نشریات جهانی در خصوص ماهیت فکری و ایدئولوژیک و سازمانی این مجموعه‌ها چاپ کرده‌اند. برخی در خصومت خود نسبت به این جماعت‌ها تا حد تحریف حقائق و تحریک بر ضد آنان پیش رفته‌اند کاری که هم‌قطاران آنان در جهان عرب می‌کنند. عجیب نیست که رسانه‌ها و مرکز مطالعاتی غرب با استقبال گرم از آنان به عنوان «کارشناس امور اسلام و مسلمانان» دعوت می‌کنند. پس از مدتی مسأله‌ی امرار معاش مطرح می شود چنان که یکی از آنان هم‌زمان با رونق گرفتن کسب و کار و درآمد به شدت به جماعت‌ها و حرکات اسلامی می‌تازد و اعضایش را به باد انتقاد می‌گیرد. تجزیه و تحلیل بر حسب درخواستی که از آنان می‌شود و حمله به مصلحت کسی که از آن سود می‌برد.

مسأله‌ی جدید در این پدیده شیوه‌ی عذرخواهی و تبرئه از اقدامات برخی از جوانانی است که به خاطر ناامیدی یا سرخوردگی از خطای رهبران یا در نتیجه‌ی آمیختن با جریان‌های فکری و سیاست‌ها مخالف جماعت از آن جدا شده‌اند. برخی از این افراد که از حال خود باخبرند می‌خواهند با وضعیت موجود مدارا کنند بنابراین در سخن گفتن از جماعت‌های پیشین خود به آن سوی معادله رو می‌نهند گویی می‌خواهند از آنان تهمت و شبهه را دفع کنند. در حالی که در طرف مقابل شخص دیگری در حمله و انتقاد از جماعت مبالغه می‌کند تا در جماعت خود پذیرفته شود یا روابط جدید او خواه در محیط کار یا روابط شخصی بهتر شود. 

درباره‌ی مشکلات و خطاهای جماعت‌ها و حرکات اسلامی به ویژه اخوان فراوان گفته و نوشته‌اند؛ ما ده‌ها مقاله و پژوهش و کتاب در نقد افکار و رفتار آنان نوشته‌ایم. اما مشکل زمانی است که نقد موضوعی با ترور شخصیت و خود حقیقت‌پنداری و گزینش شخصی قاطی می شود. اگر مطالعه‌ی آثاری که اسلام‌گرایان پیشین از تجارب‌شان در داخل جماعت و سازمان‌های گذشته نوشته‌اند مهمّ است، باید توجه داشت که این کار باید بر اساس مطالعه‌ی هوشمند و قرار دادن آن در چارچوب تجارب شرایط شخصی انجام گیرد این به خاطر احترام به عقل و ذهن خواننده و پاسداری از اعتبار و صداقت تحلیل است.